ای زینب! ای زبان علی در كام! ای رسالت حسین بر دوش! ای كه از كربلا می آیی و پیام شهیدان را در میان هیاهوی همیشگی قدّاره بندان و جلادان هم چنان به گوش تاریخ می رسانی.
مگو كه بر شما چه گذشت ؟ مگو كه در آن صحرای سرخ چه دیدی ؟ مگو كه جنایت در آنجا تا به كجا رسید ؟ مگو كه خداوند آنروز عزیزترین و پرشكوه ترین ارزش ها و عظمت هایی را كه آفریده است یكجا در ساحل فرات و بر روی ریگ زارهای تفتیده بیابان طف چگونه به نمایش آورد و بر فرشتگانش عرضه كرد تا بدانند كه چرا می بایست بر آدم سجده كنند...
آری ای پیامبر انقلاب حسین! ما می دانیم.ما همه را شنیده ایم.
تو پیام كربلا را، پیام شهیدان را، به درستی گذارده ای.
تو خود شهیدی هستی كه از خون خویش كلمه ساختی، همچون برادرت كه با قطره قطره خون خویش سخن می گوید.
اما بگو ای خواهر! بگو که ما چه كنیم؟
لحظه ای بنگر كه ما چه می كشیم ؟ دمی به ما گوش كن تا مصایب خویش را با تو بازگوییم..
این تو هستی كه باید بر ما بگریی،ای كه از باغ های سرخ شهادت می آیی و بوی گل های نوشكفته آن دیار را هنوز به دامن داری! ای دختر علی! ای خواهر! ای كه قافله سالار كاروان اسیرانی! ما را نیز در پی این قافله با خود ببر.
مگو كه بر شما چه گذشت ؟ مگو كه در آن صحرای سرخ چه دیدی ؟ مگو كه جنایت در آنجا تا به كجا رسید ؟ مگو كه خداوند آنروز عزیزترین و پرشكوه ترین ارزش ها و عظمت هایی را كه آفریده است یكجا در ساحل فرات و بر روی ریگ زارهای تفتیده بیابان طف چگونه به نمایش آورد و بر فرشتگانش عرضه كرد تا بدانند كه چرا می بایست بر آدم سجده كنند...
آری ای پیامبر انقلاب حسین! ما می دانیم.ما همه را شنیده ایم.
تو پیام كربلا را، پیام شهیدان را، به درستی گذارده ای.
تو خود شهیدی هستی كه از خون خویش كلمه ساختی، همچون برادرت كه با قطره قطره خون خویش سخن می گوید.
اما بگو ای خواهر! بگو که ما چه كنیم؟
لحظه ای بنگر كه ما چه می كشیم ؟ دمی به ما گوش كن تا مصایب خویش را با تو بازگوییم..
این تو هستی كه باید بر ما بگریی،ای كه از باغ های سرخ شهادت می آیی و بوی گل های نوشكفته آن دیار را هنوز به دامن داری! ای دختر علی! ای خواهر! ای كه قافله سالار كاروان اسیرانی! ما را نیز در پی این قافله با خود ببر.
(منبع متن)